گروه اقتصادي برهان/ ياسر كنعاني؛ نفت به عنوان يكي از مهمترين حاملهاي انرژي، مادهاي حياتي در توسعهي صنايع و توليد محصولات و حملونقل است. به علاوه، اين ماده به عنوان مادهي اوليه در ساخت موادي نظير پلاستيك و ... كه ارزش افزودهي بالايي دارند به كار ميرود. اما استفاده از اين ماده پس از استخراج و بدون فرآورش امكانپذير نيست و نيازمند تبديل به فرآوردههايي است كه قابليت كاربرد در سيستمهاي موجود باشد. در ايران، پس از كشف نفت در شهر مسجد سليمان اولين پالايشگاه نفت در شهر آبادان و با ظرفيت 2500 بشكه در روز توسط انگليسيها ساخته شد.
در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي اين عدد به حدود 600 هزار بشكه در روز رسيده بود كه تا سال 77 به حدود 6/1 ميليون بشكه در روز افزايش پيدا كرد. از آن زمان تاكنون ظرفيت پالايشي كشور رشدي نداشته است. پالايشگاهها به عنوان اولين گلوگاه تبديل نفت در زنجيرهي ارزش افزوده از اهميت بهسزايي در توسعهي صنايع برخوردار هستند و طبق سياستهاي كلي نظام در بخش نفت، جايگزيني صادرات فرآوردههاي نفت، گاز و پتروشيمي به جاي صدور نفت خام و گاز طبيعي ضروري است. از اين رو ضروري است كه به موضوع توسعهي پالايشگاهها توجه بيشتري شود.
البته از سال 76 تا سال 84 بنا بر سياستهاي حاكم در وزارت نفت، توسعهي پالايشگاهها از دستور كار شركت نفت كنار گذاشته شد. لكن، در سال 85 در راستاي تبديل نفت در زنجيرهي ارزش افزوده، احداث 7 پالايشگاه جديد و 11 طرح افزايش ظرفيت و بهينهسازي پالايشگاههاي موجود به تصويب رسيد كه برخي از آنها در همان سال و برخي ديگر در سال 86 به مرحلهي امضاي قرارداد رسيدند.
با اجراي اين طرحها در مجموع ميبايست ظرفيت پالايشي كشور از 6/1 ميليون بشكه در روز به 3/3 ميليون بشكه برسد. طبق هدفگذاري شركت ملي پالايش و پخش فرآوردههاي نفتي ميبايست اين افزايش ظرفيت تا سال 2012 ميلادي (1391 هجري) اتفاق بيفتد. اما چيزي كه هماكنون مشاهده ميشود اين است كه ظرفيت پالايشي كشور حدود 7/1 ميليون بشكه در روز است و نيز پيشرفت پروژههاي پالايشي عموماً در حد مرحلهي مطالعات پايه و كمتر از 20 – 30 درصد است. با اين وضعيت پيشبيني ميشود كه اين هدفگذاري در زمان پيشبينيشده محقق نخواهد شد.
در واقع، پس از ابلاغ اصل 44 قانون اساسي در سال 86 سرمايهگذاري دولتي در بسياري از طرحهاي توسعهاي كه از جمله آن طرحهاي پالايشي بودند، ممنوع شد. البته، از بين آنها سه طرح پالايشي به خاطر نياز فوري كشور استثنا گرديد و مابقي به عهدهي بخش خصوصي قرار داده شد. اين طرحها عبارت هستند از طرح ساخت پالايشگاه ستارهي خليجفارس، با ظرفيت پالايش 360 هزار بشكه ميعانات گازي در روز، طرح پالايشگاه آناهيتا با ظرفيت 150 هزار بشكه در روز و طرح پالايشگاه پارس با ظرفيت 120 هزار بشكه در روز. با اين وجود، در طول سالهاي اخير سرمايهگذاري مورد نياز اين طرحها انجام نشده است.
آنچه كه همواره به عنوان علت كندبودن روند توسعهي پالايشگاهها مطرح شده است مشكلات مربوط به تأمين مالي پروژهها و نياز به سرمايهگذاري در اين زمينه است. لكن، به نظر ميرسد موضوع تأمين مالي پروژهها خود ريشهي ديگري دارد كه در ادامه سعي ميشود به اين ريشه پرداخته شود. در واقع، سؤال اصلي اين است كه منابع مالي مورد نياز شركت ملي پالايش و پخش فرآودههاي نفتي از كدام محل تأمين ميشود؟
اين سؤال از آن جهت اهميت دارد كه براي توسعهي پالايشگاهها لازم است انگيزهي توسعه در ميان سرمايهگذاران وجود داشته باشد؛ درنتيجه، محل تأمين منابع مالي مشخصكنندهي سازوكار موجود براي تخصيص بودجهي پروژهها ميباشد. با مراجعه به اساسنامهي شركت ملي نفت ايران كه در سال 1356 تصويب شده است ملاحظه ميشود كه احداث پالايشگاهها و تمام امور مربوط به آن از وظايف شركت ملي نفت در قالب شركت ملي پالايش بوده است.
مسئلهي مهم اين است كه تفاوت قيمت جهاني نفت و قيمت دستوري تعيينشده در داخل كشور (34 دلار در سال 1390) موجب ميشود كه درآمد شركت ملي نفت از فروش نفت به داخل تأثير منفي بپذيرد. به عبارت ديگر، هر ميزان كه نفت تحويلي به پالايشگاههاي داخلي سهم بيشتري پيدا كند درآمد شركت ملي نفت كاهش مييابد.
پس از انقلاب و با تأسيس وزارت نفت عملاً اين شركتها تحت نظارت وزارت نفت درآمدند و در ظاهر از همديگر جدا شدند. به لحاظ ساختاري شركت ملي پالايش در كنار شركت ملي نفت قرار ميگيرد. اما به نوعي هم اكنون نيز شركت ملي پالايش يك زير سيستم براي شركت ملي نفت به حساب ميآيد و اتفاقاً همين عامل يكي از علل عدم توسعهي پالايشگاهها است. توضيح آنكه قانون (به عنوان مثال قانون بودجه سالانه) مناسبات مالي ميان شركتها را تعيين كرده است كه نشاندهندهي جايگاه شركت ملي نفت و شركتهاي تابعهي آن، از جمله شركت ملي پالايش و پخش ميباشد!
طبق قانون بودجه درآمد شركت نفت از محل فروش نفت تأمين ميشود؛ به اين صورت كه پس از كسر هزينههايي مانند اقساط قراردادهاي بيع متقابل، 5/14% از درآمد حاصل از فروش و صادرات نفت متعلق به شركت ملي نفت ميباشد كه اين سهم بدون در نظرگرفتن تفاوتي در فروش داخلي و خارجي اين شركت محاسبه ميشود. تفاوتي كه در عمل به وجود ميآيد اين است كه قيمت نفت تحويلي به خريداران خارجي از روي قيمت جهاني محاسبه ميشود كه در زمان حاضر بيش از 100 دلار است، اما قيمت نفت تحويلي به شركت ملي پالايش و پخش دستوري تعيين ميشود كه در سال 1390برابر 34 دلار بوده است.
از طرف ديگر، شركت ملي پالايش و پخش نفت تحويلي خود را به قيمت 95% فوب (قيمت صادراتي) به شركتهاي پالايشي داخلي تحويل ميدهد. بنابراين، شركت ملي پالايش، نفتي به قيمت 34 دلار تحويل ميگيرد و به قيمت حدوداً 95 دلار تحويل پالايشگاهها ميدهد و 61 دلار در هر بشكه نزد آن ميماند كه در مورد يارانهها و سرمايهگذاريها هزينه ميشد (تا قبل از اجراي طرح هدفمندسازي يارانهها اينگونه بوده است و بعد از اجراي اين طرح اين مقدار درآمد به خزانه واريز ميشود). اين مسئله وابستگي درآمدي شركت ملي پالايش را به شركت ملي نفت به خوبي نشان ميدهد.
مسئلهي مهم اين است كه تفاوت قيمت جهاني نفت و قيمت دستوري تعيينشده در داخل كشور (34 دلار در سال 1390) موجب ميشود كه درآمد شركت ملي نفت از فروش نفت به داخل تأثير منفي بپذيرد. به عبارت ديگر، هر ميزان كه نفت تحويلي به پالايشگاههاي داخلي سهم بيشتري پيدا كند درآمد شركت ملي نفت كاهش مييابد و اين موضوع مطلوب شركت ملي نفت نميباشد، چرا كه براي سرمايهگذاريها و هزينههاي ديگري كه دارد مشكلاتي بوجود خواهد آمد.
به عنوان مثال معاون برنامهريزي تلفيقي شركت ملي نفت اخيراً اظهار نظر كرده است كه بر اساس قانون بايد نفت را با قيمت جهاني به پالايشگاهها بدهند، اما قانون بودجه قيمتهاي كمتري را براي نفت تحويلي به پالايشگاهها در نظر گرفته است. البته در ادامه اشاره ميكند كه عملاً به اين شكل يارانه به فرآوردههاي نفتي اختصاص مييابد. اين اظهار نظر نشاندهندهي همين موضوع است كه شركت ملي نفت علاقهاي به فروش نفت به پالايشگاههاي داخلي به دليل وجود قيمتهاي دستوري ندارند.
بنابراين در سازوكار فعلي، مديران شركت ملي نفت علاقهاي به ساخت پالايشگاه جديد نخواهند داشت، چرا كه ساخت پالايشگاه به معناي فروش بيشتر نفت به داخل كشور است كه موجبات ضرر اين شركت را فراهم مينمايد. در جهت حل اين مشكل نياز است كه وابستگي شركت ملي پالايش به شركت ملي نفت از طريق تأمين مالي از راههاي ديگر كمتر شود يا اينكه سهم شركت ملي نفت از درآمد حاصل از فروش به داخل كشور افزايش يابد تا معادل سهم آن شركت از صادرات نفت گردد.
بدينترتيب ميتوان انگيزهي شركت ملي نفت را در مورد ساخت پالايشگاهها و افزايش ظرفيت پالايشي كشور افزايش داد. حتي اين موضوع قابل بحث و تدقيق است كه تغيير نسبت درآمد شركت نفت از محل فروش نفت به داخل و خارج از كشور را ميتوان به گونهاي تغيير داد كه در صورت افزايش ظرفيت پالايشي درآمد شركت ملي نفت نه تنها كاهشي نداشته باشد بلكه در طي اين فرايند درآمد آن افزايش بيايد. تغيير سازوكار تخصيص درآمد شركت ملي نفت ميتواند انگيزهي اين شركت را در تحويل نفت به داخل افزايش دهد اما عدم ورود بخش خصوصي به اين حوزه در اين مدت خود سؤال ديگري است.
آيا بخش خصوصي انگيزهاي براي حضور در اين حوزه از خود نشان نداده است يا شرايط حضور بخش خصوصي و سازوكار سرمايهگذاري اين بخش به خوبي فراهم نشده است؟ به نظر ميرسد عاملي كه موجب شده است تا بخش خصوصي به خوبي در اين حوزه وارد نشود نبود سازوكار مناسب است بهطوريكه امنيت سرمايهگذاري بخش خصوصي در ساخت پالايشگاهها از سطح مناسبي برخوردار نيست. ضمناً حجم تأمين مالي مورد نياز ساخت پالايشگاه بزرگتر از توان حجم سرمايهگذاري بخش خصوصي است و نياز به حمايتهاي دولتي در اين زمينه وجود دارد.
منبع:رجانيوز